صبح حدود ظهر از خواب بیدار شدیم.
رفتیم ظفر تقریباً اذان بود. امروز البته تعطیل شیفت هم بودم.
نماز و ناهار. البته نهار از جیب خودمون بود و به اندازه یه ناهار کمتر از بیت المال خوردیم.
ساعت تقریباً 2 شد.
تا آمدیم درس بخونیم، رعنایی گفت بریم خونشون درس بخونیم.
رفتیم اونجا هم درس خوندیم، اما نه مثل روز قبلش.
تا 9 شب اونجا بودم.
ساعت 10 و ربع هم برگشتم خونه.
یه روز بخور و بخواب.