خاطرات یک من

این وبلاگ به مثابه دفترچه خاطرات روزانه برای من خواهد بود.

خاطرات یک من

این وبلاگ به مثابه دفترچه خاطرات روزانه برای من خواهد بود.

کنکور دکترا

امروز (5 شنبه 25 فروردین)، آزمون دکتری سنجش برگزار شد. ما هم یه هفته ای با آقای رعنایی خونده بودیم.

امتحان بد نبود به حمد الله. ان شاء الله که همه قبول بشن.

من که احتمالاً قبول نمیشم.

امتحان از ساعت 8 و نیم تا 12 و نیم و بعد از ظهر از ساعت 3 و نیم تا 5 برگزار شد. خسته کننده بود.


یه روز بخور و بخواب

صبح حدود ظهر از خواب بیدار شدیم.

رفتیم ظفر تقریباً اذان بود. امروز البته تعطیل شیفت هم بودم.

نماز و ناهار. البته نهار از جیب خودمون بود و به اندازه یه ناهار کمتر از بیت المال خوردیم.

ساعت تقریباً 2 شد.

تا آمدیم درس بخونیم، رعنایی گفت بریم خونشون درس بخونیم.

رفتیم اونجا هم درس خوندیم، اما نه مثل روز قبلش.

تا 9 شب اونجا بودم.

ساعت 10 و ربع هم برگشتم خونه.

یه روز بخور و بخواب.

شنبه 20 فروردین

امروز دو تا مطلب نوشتم. یکی در مورد حذف صفرها از پول ملی، یکی هم در مورد آینده هیئت.

چون گفته بودم تا شنبه مطلب حذف صفرها رو تحویل میدم، مجبور شدم تا ساعت 4 صبح تمومش کنم.

با رعنایی هم که قرار گذاشتیم برای دکترا بخونیم تو این یه هفته آخر. امروز هم چند ساعت خوندیم.

گرچه احتمالاً قبول نمیشیم، اما با هم خوندن تجربه خیلی خوبیه که توصیه می کنم هر کسی می تونه ازش استفاده کنه. یه خورده سرعت رو میاره پایین، اما بازدهیش خیلی بالاتره.

تغییر دادن اسمم از کریم به عبدالکریم

با دو روز تاخیر دارم این پست رو می نویسم.

سه شنبه این اتفاق افتاد.

سه شنبه تولدم بود. تولد 26 سالگی. تولد آرزو هم بود. تولد 31 سالگیش.

یه مهمونی دادیم و دو تا کیک تولد گرفتیم. یکی برای من و یکی برای آرزو.

روی کیک تولد من هم اسمم رو نوشته بود عبدالکریم.

قرار شد بقیه هم به من بگن عبدالکریم. اما چشمم خیلی آب نمی خوره.

خدا قبول کنه.


عکس من

گفتم همینجوری یه عکس از خودم بذارم.